صبر در مصيبت
قتيبه اعشى مىگويد: براى عيادت فرزند حضرت امام صادق عليه السلام به محضر آن بزرگوار مشرّف شدم، ناگهان حضرت را بر درب خانه نگران و محزون ديدم، گفتم فدايت گردم، كودك در چه حال است؟ فرمود: به خدا سوگند آشفتگى و بلا بر اوست.
وارد خانه شد و ساعتى درنگ كرد، آنگاه به سوى ما بازگشت در حالى كه چهره مباركش مىدرخشيد و دگرگونى و حزن از او برطرف شده بود، اميدوار شدم كه كودك سالم شده؛ گفتم: فدايت شوم كودك در چه حال است؟ فرمود: از دنيا رفت، گفتم: فدايت گردم او كه زنده بود شما را نگران و غصهدار ديدم و اكنون كه مرده تو را بر اين حال مىبينم؟ مطلب از چه قرار است؟ فرمود: ما اهل بيتى هستيم كه پيش از مصيبت جزع مىكنيم، هنگامى كه قضاى الهى جارى شد به قضايش رضا مىدهيم و به امرش تسليم مىشويم ”10”!
بهشت با عبادت اندك
ابوبصير از حضرت امام صادق عليه السلام روايت مىكند كه آن حضرت فرمود:من در طواف بودم كه پدرم بر من گذشت در حالى كه به خاطر جوانيم در عبادت سخت كوش بودم و عرق مىريختم، به من فرمود: پسرم جعفر! بىترديد هرگاه خدا بندهاى را دوست بدارد او را به بهشت مىبرد و عمل اندك را از او مىپذيرد ”11”.
مهربانى به زيردست
حفص بن عايشه مىگويد: حضرت امام صادق عليه السلام غلامش را براى كارى فرستاد، در آمدنش تأخير كرد، حضرت هنگامى كه تأخير كردن غلام را ديدند به دنبالش رفت، او را در خواب يافت، بالاى سرش نشستند و مشغول باد زدن او شدند تا از خواب بيدار شد، حضرت فرمود: فلانى! خواب الآن حق تو نيست، شب مىخوابى و روز هم مىخوابى؟ خواب شب براى تو و كار و فعاليت روز تو براى ما ”21”.
كوشش براى معيشت
ابوعمرو شيبانى مىگويد: حضرت امام صادق عليه السلام را ديدم كه با تيشهاى در دست و لباسى خشن بر تن، در باغى كه در مالكيت او بود كار مىكرد در حالى كه از پشت مباركش عرق جارى بود، گفتم: فدايت گردم تيشه را به من بسپاريد تا من براى شما كار كنم؛ فرمود: دوست دارم مرد در جستجوى معيشت به حرارت آفتاب آزار ببيند ”31”!
پاداش و مزد كارگر
حنان بن شعيب مىگويد: گروهى را براى كار كردن در باغ حضرت امام صادق عليه السلام اجير كرديم و پايان كارشان را عصر قرار داديم، وقتى از كار فارغ شدند به معتب فرمودند: پيش از آنكه عرقشان خشك شود مزدشان را بپرداز ”14”.
سود حلال
ابوجعفر فزارى مىگويد: حضرت امام صادق عليه السلام غلامش را كه به او مصادف مىگفتند به حضور خواست و هزار دينار در اختيارش گذاشته، فرمود: آماده شو تا به مصر براى داد و ستد بروى، زيرا نان خورهاى من زياد شدهاند.
مصادف كالايى آماده كرد و با كاروان تجار به سوى مصر رهسپار شد؛ هنگامى كه نزديك مصر رسيدند قافلهاى كه از مصر بيرون مىآمد با آنان برخورد كرد، از قافله درباره وضعيت و قيمت كالايى كه داشتند و مورد نياز عموم مردم بود پرسيدند كه در مصر چگونه است؟
كاروانيان به آنان گفتند: چيزى از آن در مصر يافت نمىشود. هم سوگند و هم پيمان شدند كه كالايشان را از نظر سود دينار به دينار بفروشند! وقتى كالايشان را فروختند و قيمتش را گرفتند، به مدينه باز گشتند. مصادف، بر حضرت امام صادق عليه السلام وارد شد در حالى دو كيسه هزار دينارى همراهش داشت، به حضرت گفت: فدايت گردم اين كيسه اصل سرمايه و آن ديگر سود سرمايه.
حضرت فرمود: اين سود، سودى زياد و فراوان است! شما در فروش كالا چه كرديد؟ مصادف داستان را بيان كرد، حضرت فرمود: سبحان اللّه بر ضد مسلمانان، هم سوگند شديد كه جنس را از نظر سود جز دينار به دينار به آنان نفروشيد؟! سپس يكى از آن كيسهها را گرفت و فرمود: اين اصل سرمايه من و به سودش هيچ نيازى ندارم سپس فرمود: اى مصادف! شمشير زدن در ميدان جنگ از طلب حلال آسانتر است ”15”!!
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- بصائر الدرجات: 495، باب 15، حديث 2؛ بحار الأنوار: 47/ 21، باب 4، حديث 19.
(2)- الكافى: 4/ 8، باب صدقة الليل، حديث 3؛ ثواب الأعمال وعقاب الأعمال: 144؛ وسائل الشيعة: 9/ 408، باب 19، حديث 12348؛ بحار الأنوار: 47/ 20، باب 4، حديث 17.
(3)- المناقب: 4/ 273؛ بحار الأنوار: 47/ 23، باب 4، حديث 26.
(3)- المناقب: 4/ 274؛ بحار الأنوار: 47/ 24، باب 4، حديث 26؛ مستدرك الوسائل: 7/ 206، باب 22، حديث 8047.
(4)- المناقب: 4/ 274؛ بحار الأنوار: 47/ 24، باب 4، حديث 26.
(5)- العدد القوية: 155؛ المناقب: 4/ 274؛ بحار الأنوار: 47/ 24، باب 4، حديث 26.
(6)- رجال الكشى: 184؛ بحار الأنوار: 47/ 34، باب 4، حديث 31؛ مستدرك الوسائل: 7/ 226، باب 31، حديث 8101.
(7)- الكافى: 6/ 283، باب كراهية استخدام الضيف، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 24/ 315، باب 37، حديث 30640؛ بحار الأنوار: 47/ 41، باب 4، حديث 49.
(8)- الكافى: 4/ 49، باب النوادر، حديث 12؛ بحار الأنوار: 47/ 42، باب 4، حديث 56.
(9)- الكافى: 2/ 581، باب دعوات موجزات لجميع الحوائج، حديث 15؛ بحار الأنوار: 47/ 46، باب 4، حديث 66.
(10)- الكافى: 3/ 225، باب الصبر والجزع والإسترجاع، حديث 11؛ وسائل الشيعة: 3/ 275، باب 85، حديث 3639؛ بحار الأنوار: 47/ 49، باب 4، حديث 76.
(11)- الكافى: 2/ 86، باب الإقتصاد فى العبادة، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 1/ 108، باب 26، حديث 266، بحار الأنوار: 47/ 55، باب 4، حديث 94.
(12)- الكافى: 8/ 87، حديث بحر مع الشمس، حديث 50، مجموعة ورام: 2/ 136؛ بحار الأنوار: 47/ 56، باب 4، حديث 97.
(13)- الكافى: 5/ 76، باب ما يجب الإقتداء بالأئمة، حديث 13؛ وسائل الشيعة: 17/ 39، باب 9، حديث 21924؛ بحار الأنوار: 47/ 57، باب 4، حديث 101.
(14)- الكافى: 5/ 289، باب كراهة إستعمال الأجير...، حديث 3؛ وسائل الشيعة: 19/ 106، باب 4، حديث 24251؛ بحار الأنوار: 47/ 57، باب 4، حديث 105.
(15)- الكافى: 5/ 161، باب الحلف فى الثراء والبيع، حديث 1؛ وسائل الشيعة: 17/ 421، باب 26، حديث 22897؛ بحار الأنوار: 47/ 59، باب 4، حديث 111.